ای نخل شکسته قامت ای بم
اسطوره ی استقامت ای بم
چون شـــد که چنین به هــم شکستی
در معبر نیستی نشستی
جغدی که نشسته روی باره
می موید و می کند اشاره
در سینه به جز ملال و غم نیست
زیرا اثری ز ارگ بم نیست
آنگونه که جان عاشقان رفت
این برگ هویت از میان رفت
ای نخل شکسته قامت ای بم
اسطوره ی استقامت ای بم
مشهور زمانه بود ارگت
بشکست و بریخت همچو برگت
کو گنج گرانبهای پاکان
میراث گرامی نیاکان
ای مادر داغدار فرزند
دلها ز غمت به سینه لرزند
بس داغ جوان به سینه داری
بس گنج گران دفینه داری
از داغ تو پشتها کمان شد
سیلاب ز دیده ها روان شد
از بس که غم تو جانگداز است
دیگر نه لبی به خنده باز است
ای مرد و زنت هماره مظلوم
زحمتکش و بی نصیب و محروم
بس دیده بلا ز خصم ایران
گاه از مغولان گه از انیران
خوردند هماره دسترنجش
بردند ز خانه کوه گنجش
یک بار دگر بلا به جانت
افتاد و بسوخت استخوانت
ماندند هزارها هشیوار
از پیر و جوان به زیر آوار...
ای بم به تو ما همیشه نازیم
باشد که دوباره ات بسازیم .
بازدید امروز: 687
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 825757